مجموع شعر برای ظهور اقا

مجموع شعر برای ظهور اقا

 

 

گلچین شعر درباره ظهور در قالب مثنوی و غزل

 

 

تمام راه ظهور تو با گنه بستم

دروغ گفته‌ام آقا که منتظر هستم


کسی به فکر شما نیست راست می‌گویم

 

دعا برای تو بازی‌ست راست می‌گویم

اگرچه شهر برای شما چراغان است

برای کشتن تو نیزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور می‌ترسم

دوباره بیعت و بعدش عبور می‌ترسم

من از سیاهی شب‌های تار می‌گویم

من از خزان شدن این بهار می‌گویم

درون سینه ما عشق یخ زده آقا

تمام مزرعه‌هامان ملخ زده آقا

کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست

برای آمدن این جمعه هم مهیا نیست

سیدامیرحسین میرحسینی

*****

من گریه می‌ریزم به پای جاده‌ات، تا

آئینه کاری کرده باشم مقدمت را

اوّل ضمیر غائب مفرد کجائی؟

ای پاسخ آدینه‌های پر معمّا

بی تو سرودیم آن چه باید می‌سرودیم

یعنی در آوردیم بابای غزل را

حتمّیِ بی چون و چرای سبز برگرد

راحت شویم از دست اما و اگرها

آب و هوای خیمه سبزت چگونه است؟

این جا گهی سرد است و گاهی نیست گرما

بهر ظهور امروز هم روز بدی نیست

ای تک سوار جاده‌های رو به فردا

آقا، صدای پای سبز مرکب توست

تنها جواب این‌ همه «می‌آید آیا؟»

یک جمعه می‌بینید نگاهِ شرقیِ من

خورشید پیدا می‌شود از غرب دنیا

آقا نماز جمعه‌ این هفته با تو

پای برهنه آمدن تا کوفه با ما

علی اکبر لطیفیان

*****

پایان شب‌های بلند انتظاری

آیا برای آمدن میلی نداری؟

من نذر کردم خاک بایت را ببوسم

آیا سر این بنده منت می‌گذاری؟

من قبل از این‌ها این همه ویران نبودم

آباد بود این خانه ما روزگاری

من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم

می خواستم پیشت بماند یادگاری

تا این که دل‌ها بوی سجاده بگیرند

باید بیایی و کمی تربت بیاری

یک روز می‌آیی و تا روز قیامت

ما را به آقای محرم می‌سپاری

یک هفته دیگر دل آواره من

باید بسازد با فقیری با نداری

علی اکبر لطیفیان

*****

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

 

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت

مانند مرده ای متحرک شدم، بیا

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت

می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر

دنیا خلاف آنچه که می‌خواستم گذشت

دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام

از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت

بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت

تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت

مولا شمار درد دلم بی نهایت است

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت

حالا برای لحظه ای آرام می‌شوم

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

*

نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه

بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!

من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم

اجابت می‌شود این توبه کردن‌های با اکراه

برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است

همان لحظه که بیتی ناگهانی می‌رسد از راه

و شاید من سر از کاخ عزیزی در می‌آوردم

اگر تشخیص می‌دادم چو یوسف راه را از چاه

سیدحمیدرضا برقعی

*****

ای آنکه در نگاهت حجمی ز نور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری

من غرق در گناهم، کی می‌کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

از پرده‌ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز د‌ل‌ها، کی میل شور داری؟

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

عباس سجادی

عکس تایپوگرافی یا اباصالح المهدی


جمعه‌ها طبع من احساس تغزل دارد

ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم

مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت

فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز

ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز

می خرم از پسرک هر چه تفأل دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها

تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد

سیدحمیدرضا برقعی

*****

شب جمعه شده مولا، بگو جانا کجا هستی؟

منم غرقِ فراق و درد، بگو مولا کجا هستی؟

همیشه یاد تو باشم، کجا را بنگرم مولا

دعای ندبه می‌خوانم، گل زهرا کجا هستی؟

شب تنهایی هجران، به گوشه قلب مأیوسم

تو از امید می‌گویی، بگو آقا کجا هستی؟

شب بی داد غیبت را،نباشد مطلعی مولا

چه مهجورم چه غمگینم، امیر ما کجا هستی؟

یکی درد و یکی درمان، یکی وصل و یکی هجران

پسندم میل مولا را، گل طاها کجا هستی؟

من از بهر دلزارم ، دوای درد می‌خواهم

دعای وصل می‌خوانم، عزیز ما کجا هستی؟

ز تنهایی دلم خون شد، خدا را محرم رازی

بده توفیق پروازم، بگو جانا کجا هستی؟

حسین مظاهری کلهرودی

*****

با تو ام ای دشت بی پایان، سوار ما چه شد؟

یکه‌تاز جاده‌های انتظار ما چه شد؟

آشنای «لا فتی الا علی» آنک کجاست؟

صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟

چهارده قرن است چهل منزل عطش پیموده ایم

التیام زخم‌های بی شمار ما چه شد؟

چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد

روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟

باز ای موعود! بی تو جمعه‌ای دیگر گذشت

کشت ما را بی قراری پس قرار ما چه شد؟

می‌نشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوش

آن زمان دیگر نمی پرسم بهار ما چه شد؟

مهدی جهاندار

*****

عاقبت او ظهور خواهد کرد

خاک را غرق نور خواهد کرد

روزی از این کویر این برهوت

ابر رحمت عبور خواهد کرد

دل ما را که خشک و پژمرده است

همچو باغ بلور خواهد کرد

آه می‌آید او که لبخندش

عاشقان را صبور خواهد کرد

سینه‌ها را ز کینه خواهد شست

غصه‌ها را بدور خواهد کرد

آه سوگند می‌خورم ای دل

عاقبت او ظهور خواهد کرد

*****

انتظارش، انتظارم سیر کرد

آنکه می‌خواهد بیاید دیر کرد

تا به کى در انتظارش دیده بر در دوختن؟

آمدن، رفتن، ندیدن، سوختن

ای که دستت می‌رسد بر زلف یار

در حضورش نام ما را هم بیار

عکس تایپوگرافی بقیه الله خیر لکم

 

رباعی و دوبیتی درباره ظهور

 

 

من گریه می‌ریزم به پای جاده‌ات تا

آیینه کاری کرده باشم مقدمت را

اول ضمیر غایب مفرد کجایی؟

ای آرزوی جمعه‌های پر معما

*****

چشم انتظار آمدنت مانده‌ام بسی

مردم از این صبوری و اندوه بی کسی

غم روی غم نهادم و غمخانه شد دلم

جان بر لبم رسید، به دادم نمی‌رسی؟

*****

غروب جمعه دلم تنگ می‌شود آری

دو پای خسته من لنگ می‌شود آری

درین غروب پر از التهاب دوری تو

سرم ز بغض دلم منگ می‌شود آری

*****

صد جمعه دیده‌ایم و شما را ندیده‌ایم

از درد گفته‌ایم و دوا را ندیده‌ایم

چشمان ما هر آنچه به جز یار، دیده است!

از بخت تیره، وجه خدا را ندیده‌ایم

*****

سخت است بدون تو تحمل به خدا

برگرد وسیله توسل به خدا

آن کس که تو انتظار داری نشدم

این جمعه خودت بیا توکل به خدا

*****

دل‌ها همه منتظر برای فرج است

در نای بنفشه‌ها نوای فرج است

ذکری که حجاب غیب از او می‌گیرد

ای عاشق منتظر، دعای فرج است

*****

بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد

در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد

تمام دفتر عمرم سیاه شد اما

امید دیدن رویت دوباره پیدا شد

*****

بوی گل‌ها عالمی را مست و حیران می‌کند

دیدن مهدی هزاران درد درمان می‌کند

همه گویند که با یک گل نمی‌گردد بهار

من گلی دارم که عالم را گلستان می‌کند

*****

چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را

چه علتی بیاورم ندیدن مدام را

شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی

ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را

*****

مانند کویر خشک، بی جان هستیم

دلواپس لحظه‌های طوفان هستیم

از اوّل شب تا سحر هر جمعه

ما منتظر امام باران هستیم

*****

نه شرم و حیا، نه عار داریم از تو

امّا گِله بی‌شمار داریم از تو

ما منتظر تو نیستیم آقاجان

تنها همه «انتظار» داریم از تو

*

هر روز به دنبال جوابی دیگر

هر روز کشیده‌ام عذابی دیگر

هر شب به هوای دیدنت از خوابی

آسیمه دویده‌ام به خوابی دیگر

*

ای عشق! بیا که سینه‌هامان شد چاک

«این النّبأ العظیم؟»، گشتیم هلاک

چشمی که تو را ندیده باشد کور است

خون شد دل ما، «متی ترانا و نراک»

*

در تاک مگر شراب پنهان نشده؟

در غنچه مگر گُلاب پنهان نشده؟

ای بی‌خبران که مُنکر صبح شدید

در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟

*

این ماه که چون چراغ تو می‌سوزد

عمری‌ست که در فراق تو می‌سوزد

خورشید که هر روز تو را می‌بیند

در آتش اشتیاق تو می‌سوزد

*

ای اصل امید! بیم‌ها را دریاب

بابای همه! یتیم‌ها را دریاب

هر چند خدا خودش کریم است، آقا!

لطفی کن و یاکریم‌ها را دریاب

*

درسی که مرور می‌کنی، عاشوراست

هر جا که عبور می‌کنی، عاشوراست

ای وارث زخم‌های هفتاد و دو تن

روزی که ظهور می‌کنی، عاشوراست

*

تا کی همه جا بدون تو غم بخوریم

پس کی تو می‌آیی آب زمزم بخوریم؟

این جمعه خدا کند بیایی آقا

یک نان و پنیر ساده با هم بخوریم

جلیل صفربیگی

عکس نوشته جمعه

 

شعر نو درباره ظهور

 

 

تو عقربه ساعت‌شماری

من دقیقه‌شمار

لحظه‌شماری می‌کنم

برای دوازده تمام

جلیل صفربیگی

*****

کاش همیشه صدایت می‌زدیم

ای کاش همه‌مان تو را می‌شناختیم

ای کاش تنها

در ندبه جمعه‌ها

خلاصه‌ات نکرده بودیم

و یا

در اسم یک

خیابان

کاش نه فقط برای حاجت

که همیشه

تو را صدا می‌زدیم

*****

امروز جمعه نیست

آقای من

قرار نیست که فقط غروب‌های پنجشنبه تا غروب جمعه

سراغت را بگیریم

قرار نیست فقط جمعه‌ها انتظار ظهورت را بکشیم

شنبه هم می‌شود از دوریت ناله سر داد

یکشنبه هم می‌شود انتظارت را کشید

دوشنبه هم می‌شود دنبال گمشده گشت

سه‌شنبه هم می‌شود با آقا درد دل کرد

چهارشنبه هم می‌شود به خاطر آقا گناه نکرد

یا بن الحسن

دوریت درد بی‌درمان است

ای پسر فاطمه

امروز جمعه نیست اما

دلم برایت تنگ است

*****

شبتان مهتابی

عرض تبریک آقا و کمی بی‌تابی

کوچه‌ها منتظرند

دشت‌ها حوصله سبزه ندارند دگر

پس چرا دیر آقا؟!

این نفس‌ها به فدای نگاه پر مهر شما

اندکی تند قدم بردارید

*****

منتظرم

منتظر دلى از جنس نور، کسى از قوم خورشید!

کسى از نژاد نفس‌هاى گرم

مردم نیز منتظرند

و غرق در لحظه‌هاى انتظار

نیازشان را از لا به لاى نفس‌هاى حیران خود بازگو مى کنند

شقایق‌ها منتظرند!

منتظر کسى که به فرهنگ، شبنم ایمان بیاورد

کسى که آیینه‌هاى مکدر زمانه را در هم بشکند

و اشک‌هاى ارغوانى را از کوچه‌هاى پریشانى نجات دهد

کوچه‌ها چشم به راهند!

چشم به راه قدم‌هایى

که زخم‌هاى بى رحم گمراهى را از چشمان مردم پاک کنند

کوچه‌ها منتظر چشمان باران‌زایى هستند

که با قدم‌هایش جان مردم را به شبنم اشک‌ها بشوید

جاده‌ها منتظر رهگذرى هستند که براى همیشه خواهد ماند

منتظر قدم‌هایى که تن مُرده کوچه‌ها را زنده مى کند

لاله‌ها منتظرند!

منتظر کسى که همزاد موج‌هاى خورشیدى است

کسى از جنس ابر، پریزاد باران

عاشقان منتظرند!

*****

بهار از فراسوی چشمت

و شکوفه از نوازش لبخندت

می‌تراود

تو از کدام قبیله‌ای که بارش شگرفت انوار جمالت

بر آیینه زمان

بهاران را به یاد می‌آرد؟

امید لحظه ظهورت را از من دریغ مدار

تا درد سال‌های حقارتم را

فراموش کنم

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: ظهور
[ شنبه 4 فروردين 1397 ] [ 20:33 ] [ امیر محمد شفیعی ]
[ ]